عشق

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 176
بازدید کل : 45616
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 225
تعداد آنلاین : 1


Alternative content



...بي تو ميگذرد

 من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است. من تنها

نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم

فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی

شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم

یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق

بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من

هدیه کنی مهربان من ************ خسته ام ...! خسته نبودنت ...! خسته از روزهایی که

بی تو شب میشود و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و

باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ...! میگذرد ...! میگذرد و باز هم میگذرد

 

نويسنده: نفس تاريخ: 27 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

...كاش

 کاش در دهکده عشق فراوانی بود ...توی بازار صداقت کمی

ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم ...مختصر بود

ولی ساده و پنهانی بود کاش به حرمت دلهای مسافر هر

شب...روی شفافترین خاطره مهمانی بود کاش دریا کمی از درد

خودش کم می کرد...قرض می دادبه ما هر چه پریشانی بود کاش

به تشنگی پونه که پاسخ دادیم...رنگ رفتار من و لحن تو انسانی

بود مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است...کاش رنگ شب ما هم

کمی عرفانی بود چقدر شعر نوشتیم برای باران...غافل از آن دل

دیوانه که بارانی بود کاش اسم همه دخترکان اینجا...نام گل های

پر از شبنم ایرانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم

کمتر...غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود کاش دنیای دل ما

شبی از شبها...غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود دل

اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم...راز این شعر همین مصرع

پایانی بود...

نويسنده: نفس تاريخ: 27 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فرشته

 به یک فرشته گفتم:برو و معشوقم که عاشقش هستم را ببوس!! فرشته رفت و وقتی برگشت

دیدم چشماش اشکیه و گریه کرده!! به فرشته گفتم: معشوق مرا بوسیدی؟! فرشته گفت:

نه نشد

!! به فرشته گفتم:چرا؟!فرشته مهربون گفت:دو فرشته هیچ وقت همدیگرو را نمی بوسن

 

نويسنده: نفس تاريخ: 26 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

...ديگه هيچي نميخوام

 دلم....


نه عشق آتشین میخواهد!

نه دروغ های قشنگ!!!


نه سکوت تلخ شاعرانه!!

نه ادعاهای بزرگ!

نه بزرگی های پر ادعا!!!

دلم یه فنجون قهوه ی داغ میخواد.....


و یه دوست که بشه باهاش حرف زد!!!!

و تو این ساعات بارانی دروغ نگفت 
                                      از عشق نگفت

پاک بود مثله باران
                                   زیره باران.........

بارانم دیگه داره دروغ میگه مثله آدما....

شایدم باید تنها بود و با خدا حرف زد 

چون اون فقط وقتش واست آزاده!!!!!!!!!!!

دلم دیگه هیچی نمیخواد
                               جز خداااااااااااااااا...!!!!!!!!

نويسنده: نفس تاريخ: 26 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق

 عشق كمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پایان نرسد من به كم

هم قانعم و اگر عشق تو اندك، اما صادقانه باشد من راضی ام

دوستی پایدار، از هر چیزی بالاتر است مرا كم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است بگو تا زمانی

كه زنده ای، ...دوستم داری! و من تمام عشق خود را به تو

پیشكش می كنم

نويسنده: نفس تاريخ: 23 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قلبم

 Avazak_ir-Heart17.jpg

 

من از ساختمان قلب خود در شگفتم که چون سنگ با

مقاومت و گاهی چون شیشه بی طاقت است، طوفان

های حوادث مرا تکان نمی دهد ولی از یک نسیم ملایم

محبت بر خود میلرزم...

نويسنده: نفس تاريخ: 23 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

...تنها

 

 

سعي کن هميشه تنها باشي چون تنها به دنيا آمده ايي و تنها مي ميري

بگذار عظمت عشق را هيچ گاه درک نکني چون آنقدر عظيم است که تو را

در خود غرق مي کند ************ اما اگر عاشق شدي تنها يک نفر را

دوست بدار بخند، گريه کن و قدم بردار تنها براي يک نفر و بگذار عشقي

داشته باشي پاک و آسماني سال هاست سكوت كرده ام پاي صحبت

دلم در چشم هايم خيره شو ! حرفي اگر مانده همين حالا چشمانم را بگو

... شايد كه فردا چشمانم هم فرو روند در سكوت ...!

نويسنده: نفس تاريخ: 23 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مردها...

 

 

 

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات

کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب

خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده،

  پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان

سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند اما وقتی که

خیالشان از بابت قلب زن راحت شد به یک باره یادشان می افتد که خدا

مردشان آفرید و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو

میکنند...

دکترشریعتی

نويسنده: نفس تاريخ: 22 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خیلی قشنگه حتما بخونید... ( )

برای بزرگنمایی عکس کلیک کنید

خیلی قشنگه حتما بخونید...

مادر من فقط یک چشم داشت.من از او متنفر بودم...اون همیشه مایه خجالت من بود.اون برای امرار معاش خانواده برای معلمها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم اخه اون چطور تونست این کار رو با من بکنه؟ 

به روی خودم نیاوردم فقط با تنفر به نگاه کردم و فورا از اونجا دور شدم روز بعد یکی از همکاسی ها منو مسخره کرد و گفت:هووو...مامان تو فقط یک چشم داره. 

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.کاش زمین دهن وا میکرد و منو...

کاش مادرم یه جور گم و گور میشد...

روز بعدش گفتم اگه میخوای منو خوشحال کنی چرا نمی میری؟

اون هیچی جواب نداد...

یک لحظه راجع به حرفی که زدم فکر نکردم چون خیلی عصبانی بودم احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت.

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم.سخت درس خوندم و برای ادامه ی تحصیل به سنگاپور برم همان جا ازدواج کردم واسه خودم خونه خریدم زن و بچه و زندگی...

از زندگی بچه ها و اسایشی که داشتم خوشحال بودم تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو.

وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به او خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا اونم بی خبر

سرش داد زدم:چطور جرات کردی بیای به خونه ی من و بچه ها رو بترسونی!؟ گم شو از اینجا! همین حالا.

اون به ارامی جواب داد:اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه ادرس رو عوضی اومدم و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد.

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور برای شرکت در جشن تجدید دیدار

دانش اموزان مدرسه

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم

بعد از مراسم رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی کنجکاوی همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک نریختم اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن.

ای عزیز ترین پسر من .من همیشه به فکر تو بوده ام منو ببخش که به خونت به سنگاپور اومدم و بچه هاتو ترسوندم.

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که تورو ببینم.

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه داـم باعث خجالت تو شدم خیلی متا سفم

اخه میدونی...وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی

به عنوان یک مادر نمیتونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

بنابراین چشم خودم رو به تو دادم به تو . برای من افتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

با همه ی عشق و علاقه من به تو مادرت

برای بزرگنمایی عکس کلیک کنید

نويسنده: نفس تاريخ: 20 / 1 / 1391برچسب:مادر, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نشانه های دوست داشتن .... ( )

برای بزرگنمایی عکس  کلیک کنید

نشانه های دوست داشتن واقعی
وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود.
وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید…
وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست.
وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید.
وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.
وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.
وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید.
وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید فقط او در کنارتان باشد.
وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.
وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند.
وقتی کسی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.
وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید.
وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست.
وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست.
وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید.
به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست ؟

نويسنده: نفس تاريخ: 20 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مفهوم عشق

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
ا
ز خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم.

نويسنده: نفس تاريخ: 20 / 1 / 1391برچسب:مفهوم عشق, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دفتر عشق

دفتر عشـــق كه بسته شـد

ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد  زدم

غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم

دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون كه عاشقــــت بود

بشنو اين التماسرو

نويسنده: نفس تاريخ: 20 / 1 / 1391برچسب:دفتر عشق, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دادگاه عشق

در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكيلم دلم بود

 

و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان

 

قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن

 

 تو اعلام كرد پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ

 

كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم

 

و من گفتم به تو بگويند: 

دوستت دارم

نويسنده: نفس تاريخ: 20 / 1 / 1391برچسب:دادگاه عشق, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آهسته مي شويد



آهسته می شوید یگانه همسرش را با آب زمزم آیه های کوثرش را آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله ییغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش
نويسنده: نفس تاريخ: 20 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مقایسه عشق و دوست داشتن

 

 

  یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

 پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
 داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد

عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

عشق نیرويي است در  ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند

در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

دکتر 

 
نويسنده: نفس تاريخ: 19 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اشک…

 مگر نه ، زیباترین شعر و بی‌تاب ترین عشق و گدازان‌ترین ایمان

و داغ‌ترین اشتیاق و تب‌دارترین احساس و خالص‌ترین گفتن

و لطیف‌ترین دوست داشتن است که همه، در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شده‌اند

و قطره‌ای گرم شده‌اند، نامش اشک؟

کسی که عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است

و مرگ عزیزی قلبش را می‌سوزاند، می‌گرید، غمگین است،

هرگاه دلش یاد او می‌کند و زبانش سخن از او می‌گوید و روحش آتش می‌گیرد

و چهره‌اش برمی‌افروزد، چشمش نیز با او همدردی می‌کند؛ یعنی اشک می‌ریزد،

اشک می‌جوشد و این حالات همه نشانه‌های لطیف و صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند

گریه‌ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن

و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد

کاری است که فقط به  شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می‌آید

 
نويسنده: نفس تاريخ: 19 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفاي اشك


 صفای اشک و آهم داده این عشق

 

دل دور از گناهـــــم داده این عشق

 

دو چشمونت یه شب آتیش به جون زد
خیـال کـــردم پنـاهـم داده 
این عشـــــق

 

چنان عاشق چنان دیوونـــه حالــم
که می خوام از تو و از دل بنالــم

 

هنوزم با همین دیوونه حالــــی
یه رنگم، صادقم، صافم، زلالم

تو که عشق روتو ویرونی ندیدی
شب ســر در گریبــونــی نـدیـــدی

 

نمی دونی چه دردی داره دوری
تو که رنگ پریـشـــونی ندیـــدی

عزیز جـونم، غم عشق تو کمی نیست
سوای عشق تو هر غم که غم نیست

 

گلـــه کردی چرا می نـــــــالم از دل
دیگه این ناله ها دست خودم نیست

 

چنان عاشق چنان دیوونه حالم
که می خوام ازتو و از دل بنالم

 

هنوزم با همین دیوونه حالـی
یه رنگم، صادقم، صافم، زلالم



نويسنده: نفس تاريخ: 19 / 1 / 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس., کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم, شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم, کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم, یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to nafas.67.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com