کاش در دهکده عشق فراوانی بود ...توی بازار صداقت کمی
ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم ...مختصر بود
ولی ساده و پنهانی بود کاش به حرمت دلهای مسافر هر
شب...روی شفافترین خاطره مهمانی بود کاش دریا کمی از درد
خودش کم می کرد...قرض می دادبه ما هر چه پریشانی بود کاش
به تشنگی پونه که پاسخ دادیم...رنگ رفتار من و لحن تو انسانی
بود مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است...کاش رنگ شب ما هم
کمی عرفانی بود چقدر شعر نوشتیم برای باران...غافل از آن دل
دیوانه که بارانی بود کاش اسم همه دخترکان اینجا...نام گل های
پر از شبنم ایرانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم
کمتر...غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود کاش دنیای دل ما
شبی از شبها...غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود دل
اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم...راز این شعر همین مصرع
پایانی بود...
نظرات شما عزیزان:
amin 
ساعت21:54---26 ارديبهشت 1391
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری پاسخ:ممنون
|